قطعه (شعر)
قِطعه مجموعهٔ ابیاتی را گویند که بر یک وزن و قافیه باشد، و از آغاز تا انجام همگی به یکدیگر مربوط بوده، پیرامون یک قصّهٔ شیرین، یک موضوع اخلاقی، یا تهنیت و تعزیت و مدح و هجو و مانند آن پدید آمده باشد. بر خلاف قصیده، بیت مَطلَع در قطعه مُصَرَّع نیست.
در قطعه نحوه شکلگیری قافیهها به این شکل است که، مصراعهای زوج باهم هم قافیهاند. و شگفت آن است که قطعه فقط به علت یک قافیه کمتر داشتن از غزل،اینقدر قدرت نفوذ خود را در تاریخ ادبیات از دست داده است و این نشانگر اهمیت فوق العاده موسیقی در جذب مخاطب در هنر شعر است.
تعداد ابیات یک قطعه، حداقل ۲ و حداکثر آن بهطور معمول ۱۵ است، ولی گاهی تا ۵۰ بیت و بیش از آن هم رسیدهاست.
در میان شُعَرای پارسیگوی از رودکی تاکنون، همواره، قطعهسرایی رواج داشتهاست. لیکن، انوری، ابن یمین و پروین اعتصامی بیش از دیگران به این قالب شعری پرداختهاند. قطعه را بیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامهنگاری بکار میبرند.
قدیمیترین قطعهها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معاصر، پروین اعتصامی نیز بیشتر اشعارش را در قالب قطعه سروده است. پروین اعتصامی مناظرههای زیادی در قالب قطعه دارد از قبیل مناظره نخ و سوزن و سیر و پیاز میتوان اشاره نمود. علت نامگذاری قطعه این است که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک قصیده برداشته شده باشد و در واقع قطعهای از یک قصیده است.
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی | بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست | |
پرسیدازچنار که توچند روزه ای؟ | گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سی است | |
خندید پس بدو که من از تو به بیست روز | برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟ | |
او را چنارگفت که امروز ای کدو | باتو مراهنوز نه هنگام داوری است | |
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان | آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!! |
قطعه
پیدایش قطعه به آغاز شعر فارسی بازمیگردد؛ زیرا در شعر رودکی (پدر شعر فارسی) قطعههای بسیار زیبایی یافت میشود. پس از او این نوع شعر، میدان طبعآزمایی بسیاری از شاعران بودهاست.
قطعه در تاریخ ادبیات، قالب بیان موضوعهایی است که باید به نثر بیان میشدند؛ موضوعهای از پیش اندیشیده مثل حسب حال، خاطره، و هجو. نثر بودن این قالب تا بدان حد است که قالب مراسلات شاعران هم در این شکل بوده است. در ادبیاتی که پیوسته نظم برتر از نثر شمرده میشده، بیان منظوم موضوع و اغراض غیرشاعرانه، امری طبیعی است. اما به تدریج که نثر جایگاه واقعی خود را در ادبیات بازیافت، قطعه فراموش شد و امروزه به ندرت اتفاق میافتد که شاعری قطعه بسازد. این قالب حتی در شعر قدیم ما نیز مقام و موقعیت درخور توجهی نیافته است. هیچ یک از شاعران بزرگ ما به قطعه سرایی شهرت ندارند و این قالب، رشته اصلی کار هیچ یک از آنان نبودهاست.
در این قالب، قافیه تنها در پایان مصرعهای زوج میآید.
از نظر محتوایی، شعر از آغاز تا پایان درباره یک موضوع خاص سخن میگوید (شعر وحدت موضوع دارد). تعداد بیتهای قطعه دست کم دو بیت است و محتوای آن بیشتر اخلاقی، اجتماعی، آموزشی و تعلیمی، مدح و هجو است. و در زمینه ژانر محتوایی تاثیر مستقیم در شکل گیری سبکهایی چون غزل مینی مال در ادبیات معاصر داشته است.
نامگذاری قطعه به این نام به آن سبب است که گویا پارهای از میان یک قصیده است.
قطعه به صورت پراکنده در دیوان شعر بسیاری از شاعران دیده میشود. اما شاعرانی که قطعههای معروف تری دارند، عبارتند از: انوری، ابن یمین، و پروین اعتصامی.
نمودار تصویری قافیهها در قطعه
شکل قافیههای قطعه بهصورت زیر است:
—————————— ——————————○
—————————— ——————————○
—————————— ——————————○
نمونههایی از قطعه
دانی که را سزد صفت پاکی؟ | آن کو وجودِ پاک نيالايد | |
تا خلق ازو رسند به آسايش | هرگز به عُمر خويش نياسايد | |
تا ديگران گرسنه و مسکينند | بر مال و جاه خويش نيفزايد | |
مَردُم بدين صفات اگر يابی | گر نام او فرشته نهی شايد | |
شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست؟ | برای خاطر بیچارگان نیاسودن | |
به کاخ دهر، که آسایش است بنیادش | مقیمگشتن و دامان خود نیالودن | |
همی ز عادت و کردار زشت کمکردن | هماره، بر صفت و خوی نیک افزودن | |
رهی که گمرهیاش در پی است، نسپردن | دری که فتنهاش اندر پی است، نگشودن | |
خلید خار درشتی به پای طفلی خرد | بههمبرآمد و از پویه بازماند و گریست | |
بگفت مادرش این رنج اولین قدم است | ز خار حادثه تیه وجود خالی نیست | |
هنوز نیک و بد زندگی بهدفتر عمر | نخواندهای و بهچشم تو راه و چاه، یکی است | |
ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی | خطانکرده، صواب و خطا چه دانی چیست؟ | |
دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند | کسی که زود دلآزرده گشت، دیر نزیست | |
هزار کوه گرت سد راه شوند، برو | هزار ره گرت از پا درافکنند، بایست | |
گلی خوشبوی در حمام روزی | رسید از دست محبوبی به دستم | |
بدو گفتم که مشکی یا عبیری؟ | که از بوی دلاویز تو مستم | |
بگفتا، من گِلی ناچیز بودم | ولیکن مدتی با گُل نشستم | |
کمال همنشین درمن اثر کرد | وگرنه، من همان خاکم که هستم | |
این شعر در اصل یک مسمّط است و نباید به عنوان قطعه شناخته شود حتی اگر بیت آغازین آن مقفّا نباشد.
بر سر بازار جانبازان منادی میزنند | بشنوید ای ساکنان کوی رندی، بشنوید | |
دختر رز چند روزی هست از ما گمشدست | رفت، تا گیرد سر خود، هان و هان، حاضر شوید | |
جامهای دارد ز لعل و نیمتاجی از حباب | عقل و دانش برد و شد، تا ایمن از وی نغنوید | |
هر که آن تلخم دهد حلوا بها جانش دهم | ور بود پوشیده و پنهان به دوزخ در روید | |
دل شناسد که چیست جوهر عشق | عقل را ذرهای بصارت نیست | |
در عبارت همی نگنجد عشق | عشق از عالم عبارت نیست | |
هر که را دل ز عشق گشت خراب | بعد از آن هرگزش عمارت نیست | |
عشق بستان و خویشتن بفروش | که نکوتر ازاین، تجارت نیست | |
اهل دنیا سه فرقه بیش نیاند | چون طعاماند و همچو دارو و درد | |
فرقهای چون طعام درخوردند | که از ایشان گریز نتوان کرد | |
باز جمعی چو داروی دردند | بر مال و جاه خويش نيفزايد | |
مَردُم بدين صفات اگر يابی | که بدان، گه گه است حاجت مرد | |
باز جمعی چو درد با ضررند | تا توانی به گرد درد مگرد | |
بهترین مراتب آن باشد | کان به فضل و هنر بهدست آید | |
رتبتی کان نباشد استحقاق | زودش اندر بنا شکست آرد | |
ای خواجه، رسیدهست بلندیت بهجایی | کز اهل سماوات بهگوشت برسد صوت | |
گر عمر تو چون قد تو باشد، بهدرازی | تو زنده بمانی و بمیرد ملکالموت | |
غزل زیر کاملا از لحاظ محتوایی متاثر از قطعه است:
بچه ماهی به تور مینگریست | راز این پرده مشبک چیست | |
پدر و مادر مرا هم برد | راستی این فرشته ما نیست؟! | |
تا به کی مثل لاکپشتی پیر | روز و شب یکنواخت باید زیست؟! | |
میروم از حصار این تکرار | تا به آنجا که آسمان آبیست | |
میروم اوج را ولی باید | سخت بر حال لاکپشت گریست | |
ساعتی بعد، آنسوی برکه | رقص آتش، غروب یک ماهیست |
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
- قطعه، دانشنامهٔ رشد
منابع
- همایی، استاد جلالالدّین. فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلد اوّل (صنایع لفظی بدیع و اقسام شعر فارسی)، چاپ سوّم، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۴